script src="http://c.weblogcode.ir/box.php?d=7450&c=0059b4"> لینک باکس افزایش بازدید خدا پشت پنجره ایستاده است
*دیدنی و خواندنی*
گالری عكس .مدوفشن.مطالب خواندني و دانلود موزيك

جانی کوچولو همراه پدر و مادر و خواهرش سالی، برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگ به مزرعه رفتند. مادربزرگ یک تیرکمان به جانی داد که با آن بازی کند. موقع بازی، جانی اشتباهاً تیری به اردک دست آموز مادربزرگش زد که به سرش خورد و او را کشت. جانی ترسید و لاشه حیوان را پشت هیزم ها پنهان کرد. وقتی سرش را بلند کرد فهمید که خواهرش همه چیز را دیده است. اما به روی خودش نیاورد.
 

         ادامه اين داستان زيبا در ادامه مطلب.....



ادامه مطلب...
تاریخ: شنبه 10 دی 1390برچسب:مسعوذ لعلي,خدا,شيطان,,
ارسال توسط فاطیما

 

 

در آغاز هیچ نبود

 

کلمه بود

و آن کلمه "خدا" بود

و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود / و با "نبودن" چگونه "بودن"؟

و خدا بود و با او عدم و عدم گوش نداشت

 ادامه مطلب را بخوانيد......



ادامه مطلب...
ارسال توسط فاطیما

درمجالی که برایم باقی است


باز همراه شما مدرسه ای می سازیم

که در آن همواره اول صبح

به زبانی ساده

مهر تدریس کنند

وبگویند خدا

خالق زیبایی وسراینده عشق

آفریننده ماست
                                                       ادامه مطلب را دنبال كنيد

 



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 6 آذر 1390برچسب:شعر ,مدسه,خدا,آفريننده,,
ارسال توسط فاطیما

 

خداي من خدايي است سراسر مهر و لطف و عطوفت. خدايي که جلاد و زورگو و همه‌روزه در حال عذاب کردن من نيست. خدايي که خطاهايم را ناديده مي‌گيرد و به من فرصت خطا کردن و يافتن راه درست را مي‌دهد.

خداي من خود را در مسجد و کليسا و مکه و مدينه و آسمان و زمين ، گرفتار نکرده . همه جا هست . از من نمي‌خواهد که براي گپ زدن با او به مسجد بروم. هر گاه که لب به سخن گفتن باز مي‌کنم گوش مي‌کند و جوابم را مي‌دهد. خداي من در کوچه و خيابان و خانه با من است.


خداي من عرب و فارس و ترک و انگليسي‌زبان نيست. خداي من با هر بنده‌اي به زبان همان بنده سخن مي‌گويد

خداي من نيازي به واسطه ندارد. واسطه‌اي اگر هست براي کمک به بندگانش فرستاده نه براي بستن دست خود. ذره‌اي شک ندارم که واسطه‌هايش از او مهربان‌تر نيستند. واسطه‌هايش(که بندگان خوب او هستند) در برابر او عددي نيستند. اما ... اما او نيازي به واسطه ندارد. من بي‌واسطه با او سخن مي‌گويم و از او کمک مي‌گيرم.

خداي من مرا بسيار دوست دارد و بارها دوستي‌اش را به من نشان داده. او به من گفته که دوستت دارم حتي اگر تو مرا دوست نداشته باشي و با من بد کني. کمکت مي‌کنم حتي اگر کمک نخواهي . دستت را مي‌گيرم حتي اگر آن را به سويم نگيري. راست مي‌گويد ... دستم را مي‌گيرد و مرا با خود به اين سو و آن سو به تفريح مي‌برد. وقتي شيطنت مي‌کنم و دستم را مي‌کشم و از دستش فرار مي‌کنم خيلي دوام نمي‌آورم ... چيزي نگذشته احساس تنهايي مي‌کنم : خدايا کجايي؟ کمکم کن... و خدا دستم را مي‌گيرد و سرم را نوازش مي‌کند. به روي خودش هم نمي‌آورد... لبخندي هم مي‌زند! مي‌گويد هر وقت مرا گم کردي نگران نباش مواظبت هستم.

و خداي من همواره در کنار من و با من است. با او شوخي مي‌کنم و حرف مي‌زنم . از او خواهش مي‌کنم و گاه و بيگاه بر سرش فرياد هم مي‌زنم . فرياد مي‌زنم و اعتراض مي‌کنم چون مي‌دانم او هيچگاه از کوره در نمي‌رود. خداي من دوست من همنشين من و ياور من است ...




تاریخ: چهار شنبه 2 آذر 1390برچسب:خدا,بنده,متن ادبي,
ارسال توسط فاطیما

 

ملاصدرا می گوید:
خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک می شود
و به قدر نیاز تو فرود می آید
و به قدر آرزوی تو گسترده می شود
و به قدر ایمان تو کارگشا می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر
محتاجان برادری را برادر می شود
عقیمان را طفل می شود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را...
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی ها، نامردمی ها ...
چنین کنید تا ببینید چگونه
بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند
در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند

مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟




تاریخ: چهار شنبه 2 آذر 1390برچسب:خدا,ملاصدرا,خداوند,شعر,بااحساس,,
ارسال توسط فاطیما
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 19 صفحه بعد